سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک قدم تا ظهور
سه شنبه 91 تیر 6 :: 10:9 صبح ::  نویسنده : منتظر روشنی(س .ن)

قبل نوشت : گاهی زندگی مردان بزرگ سرنوشتت را تغییر می دهد حتی اگر باور نکردنی باشد.

اصل نوشت : در خانواده ای مسیحی متولد می شود . بعد از چند سال به دین اسلام می گراید . از اصحاب خاص امام جواد (ع) ، امام رضا (ع) و امام هادی(ع) به شمار می رفت. [ برای رسیدن به خدمت حضرت ولی عصر (عج) بیست بار به حج مشرف می شود اما در هیچ کدام از سفر هایش موفق نمی شود .شبی در خواب ندایی می شنود که به حج برو امام خود را خواهی یافت شادمان از خواب برمی خیزد و پس از چندی به اتفاق چند تن از دوستانش راهی حج می شود . پس از رسیدن به کوفه به جست و جو ی گمگشته خود می پردازد اما خبری نمی یابد . به راه خود ادامه می دهد تا به مدینه می رسد چند روزی را در مدینه به جست و جو می پردازد اما دو باره خبری نمی یابد . نا راحت از اینکه شاید این بار نیز امام خود را نیابد را هی مکه می شود . باز پس از جست و جو های مکرر خبری نیافت که نیافت حجش را ظرف یک هفته انجام داده و تمام وقتش را صرف جست و جو برای دیدن مولا می گذراند . روزی متفکرانه در مسجد نشسته بود ناگهان کعبه گشوده می شود و مردی لاغر اندام که با دو برد احرام بسته بود خارج می شود و می نشیند . مهزیار [ سر داستان نهان شد] به نزد مرد می رود مرد به احترام مهزیار بر می خیزد . مهزیار اینگونه می گوید [ به دلیل وجود نقل قول خلاصه گفتن مجاز نمی باشد ] : ... و راههای پست و بلندی را طی نمودیم، تا آن که به گردنه ای رسیدیم. از گردنه بالا رفتیم؛ در آن طرف، بیابانی پهناور دیده می شد. چشم گشودم و خیمه ای از مو دیدم که غرق نور است و نور آن تلألویی داشت.

آن مرد به من گفت: نگاه کن. چه می بینی؟
 گفتم: خیمه ای از مو که نورش تمام آسمان و صحرا را روشن کرده است.
گفت: منتهای تمام آرزوها در آن خیمه است. چشم تو روشن باد. این جا حرمی است که داخل آن نمی شود، جز ولیّ خدا. توقف کن، تا اجازه بگیرم. داخل شد و بعد از زمانی کوتاه بیرون آمد و گفت: خوشا به حالت که به تو اجازه دادند.

وارد خیمه شدم. دیدم ارباب عالم هستی، محبوب عالمیان، مولای عزیزم، حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان مهربانم روی نمدی نشسته اند. چرم سرخی بر روی نمد قرار داشت، و آن حضرت بر بالشی از پوست تکیه کرده بودند. سلام کردم. بهتر از سلام من، جواب دادند.
آن حضرت روحی الفداه را با نهایت سکینه و وقار و حیاء و حسن و جمال، زیارت کردم، ایشان احوال یکایک شیعیان را از من پرسیدند. عرض کردم: آنها در دولت بنی عباس در نهایت مشقت و ذلت و خواری زندگی می کنند.
فرمودند: « ان شاء الله روزی خواهد آمد که شما مالک بنی عباس شوید و ایشان در دست شما ذلیل گردند.
بعد فرمودند: پدرم از من عهد گرفته که جز، در جاهایی که مخفی تر و دورتر از چشم مردم است، سکونت نکنم؛ به خاطر این که از اذیت و آزار گمراهان در امان باشم تا زمانی که خدای تعالی اجازه ظهور بفرمایید.
و به من فرموده است: فرزندم، خدا در شهرها و دسته های مختلف مخلوقاتش همیشه حجتی قرار داده است تا مردم از او پیروی کنند و حجت بر خلق تمام شود. فرزندم، تو کسی هستی که خدای تعالی او را برای اظهار حق و محو باطل و از بین بردن دشمنان دین و خاموش کردن چراغ گمراهان، ذخیره و آماده کرده است. پس در مکانهای پنهان زمین، زندگی کن و از شهرهای ظالمین فاصله بگیر و از این پنهان بودن وحشتی نداشته باش؛ زیرا که دلهای اهل طاعت، به طرف تو مایل است، مثل مرغانی که به سوی آشیانه خود پرواز می کنند و این دسته کسانی هستند که به ظاهر در دست مخالفان خوار و ذلیل اند؛ ولی در نزد خدای تعالی گرامی و عزیز هستند. اینان اهل قناعت و متمسک به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و تابع ایشان در احکام دین و شریعت می باشند. با دشمنان طبق دلیل و مدرک بحث می کنند و حجتها و خاصان درگاه خدایند؛ و در صبر و تحمل اذیت از مخالفان مذهب و ملت چنان هستند که خدای تعالی، آنان را نمونه صبر و استقامت قرار داده است و همه این سختیها را به جان و دل می پذیرند. فرزندم، بر تمامی مصایب و مشکلات صبر کن؛ تا آن که خدای تعالی وسایل دولت تو را مهیا کند و پرچمهای زرد و سفید را بین حطیم و زمزم بر سرت به اهتزار درآورد و فوج فوج از اهل اخلاص و تقوی نزد حجرالاسود به سوی تو آیند و بیعت نمایند. ایشان کسانی هستند که پاک طینتند و به همین جهت قلبهای مستعدی برای قبول دین دارند و برای رفع فتنه های گمراهان بازوان قوی دارند.
 آن زمان است که درختان ملت و دین بارور گردد و صبح حق درخشان شود. خداوند به وسیله تو ظلم و طغیان را از روی زمین برمی اندازد و امن و امان را در سراسر جهان ظاهر می نماید. احکام دین در جای خود پیاده می شوند و باران فتح و ظفر زمینهای ملت را سبز و خرم می سازد.

بعد فرمودند: آنچه را در این مجلس دیدی باید پنهان کنی و به غیر اهل صدق و وفا و امانت اظهار نداری. »
در وقت وداع، بیش از پنجاه هزار درهمی که با خود داشتم، به عنوان هدیه خدمت حضرت تقدیم نموده و اصرار کردم که ایشان قبول نمایند.
مولای مهربان تبسم نموده و فرمودند: این مبلغ را که مربوط به ما است در مسیر برگشت استفاده کن و به طرف اهل و عیال خود برگرد؛ چون راه دوری در پیش داری.

بعد نوشت : مهزیار ، تو برای یک بار دیدن امامت بیست بار حج رفتی اما ما برای سالها زندگی با امام مان یک بار ترک گناه نکردیم. گریه‌آور

پی نوشت : تولد آقامون نزدیکه دعا برای ظهور هر چه سریع تر یادتون نره.




موضوع مطلب :

درباره وبلاگ

راه رسیدن به حضرت، یاد دائم آن بزرگوار است، یاد دائم و عدم غفلت لحظه‎اى از آن حضرت، آدمى را به محضر آن حضرت مى‎رساند. یاد دائم حضرت، کار مشکلى نیست حتى از تنفس فیزیکى بدن نیز آسان‎تر است. ... ولى همت مى‎خواهد... *_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_*_* تو گفتی که گنهکاران با شفاعت رسول آمرزیده می شوند ما عقب ماندگان از عصر ظهور پیامبر چه کنیم اگر مصطفای جاودانه تاریخ برایمان دست استغفار بر نیاورد؟
پیوندها
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 57
بازدید دیروز: 44
کل بازدیدها: 573463